روایت هایی خاص از پیاده روی اربعین به سفارش مادرم

به گزارش عینک ارومیه، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در خراسان رضوی، در مقدمه این کتاب آمده است: شش سال است که مادربزرگ (مادر مادرم)، در هجوم بی امان فراموشی مثل کبوتری آشیان گم نموده مانده است و راهی از گذشته به امروز و این لحظه نمی یابد. آلزایمر مثل ابری سیاه، تمام حد فاصل گذشته اش تا امروز و این لحظه و این دقیقه، در نقطه ای درمانده است؛ نقطه ای که گذشته اوست. شش سال است که مادرم، در تمام آنات و لحظات، پیش مادربزرگ است و از او پرستاری می نماید. شش سال است که مادرم نتوانسته به هیچ سفری برود، در هیچ جمعی حاضر گردد، یک دقیقه خانه را با خیال راحت ترک کند.

روایت هایی خاص از پیاده روی اربعین به سفارش مادرم

در این سال ها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن بااعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال ها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرموثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق می دهد؛ اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت نموده اند تا با آن ها به عراق بیایم و روی عکس هایی که آن ها از این سفر می گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق تر از همواره، خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکس هایی که دوستان عکاسم می گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمی توانست به این سفر بیاید.

نویسنده می گوید: من هیچ گاه دلم نمی خواست که به عراق بروم، اگر هم روزی می خواستم سفر کنم حتما روزهایی از سال را انتخاب می کردم که عراق شلوغ نباشد اما سرنوشت برای من اینگونه رقم زد که به سفارش مادرم و تنها برای اجابت خواسته او در شلوغ ترین ایام سال عراق آن هم در پیاده روی اربعین به این کشور سفر کنم. داستان این کتاب روایت افراد مختلف، سلیقه های متفاوت، صندلی های متنوع و گروه هایی با نگرش های مختلف است که کتاب را به مانیفستی تقریبا فراملی تبدیل نموده است.

در واقع مولف این کتاب گرفتار حکایتی می گردد که بنا به اعتراف خودش پیش از این همه را به خاطر آن نکوهش می نموده اما حالا تسلیم آن شده است، طوری که هنگام جدایی از آن چشمانش خیس می گردد.

تنوع گفتمان در داستان موج می زند. در این کتاب از جوان و پیر و میانسال و کودک گرفته، همگی در داستان ها به نوعی نقش دارند، همه به کربلا و عراق در اربعین آمده اند تا به حاجت دلی خود رسند.

کتاب به سفارش مادرم روایت ها و حکایت های دلدادگی و عاشقانه بین مولف و مادرش است. در واقع می توان گفت این اثر دربرگیرنده روایاتی داستان گونه پیرامون زائران و موکب داران و خانواده های شرکت کننده در پیاده روی بزرگ اربعین حسینی، با ملیت ها و فرهنگ های مختلف و نیز عکس هایی مستند از آنهاست.

کتاب در روایت های اولیه اوج می گیرد و خواننده را درگیر خود می نماید، جذابیت عکس ها و تصاویر هر داستان برای مخاطب جذاب است. از میانه کتاب متن نرم تر و هیجان و آتش داستان ها کمتر شده اما توصیفات جزئی تر می شوند. مخاطب با خواندن داستان اول و دیدن عکس مربوط به آن، ترجیح می دهد قبل از آغاز داستان بعدی، اول عکس آن را ببینید، در نتیجه این موارد اشتیاق مخاطب را برای به انتها رساندن کتاب می افزاید.

کتاببه سفارش مادرم اثر غالب مصور نیست، تصاویر این کتاب شامل بخشی از عکس های مفهومی و هنری است و بخشی از عکس ها نیز به صورت مستند از وقایع و از زائرانی است که با آنان در خلال این سفر گفت وگو شده است.

احسان حسینی نسب نویسنده کتاب، جوان امروزی و با ظاهری متفاوت نسبت به عرف اهالی مذهبی همچنین با نقدهایی دلسوزانه همراه با صداقت، نقدها و طعنه هایی هم به وطن می زند و از زندگی سخت مالی تا ایست بازرسی ها و... روایت می نماید، اما همه این ها را روایت می نماید تا در آخر اعتراف کند: یا حسین (ع)! این ها همه برای توست و همه به یک سو هستند.

کتاب به سفارش مادرم با مجموعه عکس های مستند عزاداران حسینی در مراسم پیاده روی اربعین سیدالشهدا (ع) از ملیت ها و فرهنگ های مختلف با مدیریت هنری وهب رامزی و تصاویری از عکاسانی همچون عبدالمجید قوامی، روح الله خسروی و شهره بهرامی به قلم احسان حسینیِ نسب به سفارش مجموعه هنری خیمه در سال 97 توسط توسط انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر) در 2000 نسخه به چاپ رسیده و در مدت کوتاهی نیز به چاپ چهارم رسیده است.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "روایت هایی خاص از پیاده روی اربعین به سفارش مادرم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایت هایی خاص از پیاده روی اربعین به سفارش مادرم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید